Blog . Profile . Archive . Email  


رویای خیس

وااااااااااااای چند روز که اصلا حالم خوب نیست نمیدونم چم شده ولی دیگه حوصله ی هیچکس رو ندارم و فقط میخوام دور از همه چیز باشم پریروز هم تو مدرسه یه دفه بیهوش شدم از بس جوش میزنم دیگ خسته شدم ...........

نوشته شده در جمعه 30 دی 1390برچسب:,ساعت 23:33 توسط ستایش | |

اریان اومد با هم یکم حرف زدیم ولی یکم کار داشت و رفت حالا دوباره میاد که حرف بزنیم   الهی فداش بشم که اینقدر مهربونه  فردا باز باید سر کار بره حسابی خسته میشه....من برم دیگه کم کم اریان میاد که دوباره حرف بزنیم

نوشته شده در شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت 22:12 توسط ستایش | |

 
  •  
    för 3 timmar sedan
    shahroouz
    •  

      ma ke az hame khordim khob to ham rosh ..

  •  
    för 3 timmar sedan
    setayesh
    •  

      heh 

نوشته شده در شنبه 23 دی 1390برچسب:,ساعت 23:53 توسط ستایش | |

امرووووووووووووووز اریان جووووووووووووووووونم رفت غم  دلم واسش تنگ میشه ولی اشکالی ندااااااااااااااااااره 2 روز دیگه برمیگردههمین الان اس ام اس داد برم جواب بدم تا ناراحت نشده

 

نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت 22:57 توسط ستایش | |

امروز از مدرسه که برمیگشتم همینجور الکی عکس گرفتم که بزارم تو وبلاگم

نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت 22:46 توسط ستایش | |

اریان مثل خودم خردادی هست جالب اینجاست که 15 روز بین روز تولدمونه  بهزاد 11 خرداد و من هم که 26 خرداد ما خیلیییییییی مثل هم هستیم  خیلیییییییییییییی پسر خوبیه

نوشته شده در چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:,ساعت 22:35 توسط ستایش | |

وااااااااااااااااااااااااااااااای یه پسر خیلی گل عاشقمه  خییییییییییییییییییییلی پسر گلیه خیلی دوستش دارم   

نوشته شده در چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:,ساعت 22:27 توسط ستایش | |

هی خدا تازه فهمیدم اصلا شهروز دوستم نداشته   واقعا غرور هم چیزه خوبی بوده   به درک فراموشت میکنم با اینکه از ته دلم عاشقت بودم  از لجت میرم با یکی بهتر از تو دوست میشم کسی که لیاقتمو داشته باشه. به راحتی فراموشت میکنم عشق پوچ من   روزی 1000 بار به عکسایی که از تو دارم نگاه میکنم و گریم میگیره که چرا ازت جدا شدم ولی وقتی یاد کارات میوفتم ازت بدم میاد  دیگه عکساتم پاک میکنم چون به دردم نمی خوره اخه قراره عکسای جدید به جای عکسات بیاد  

نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت 22:15 توسط ستایش | |

تازه دارم میفهمم هر ثانیه بدون شهروزم یعنی چی ولی باید باهاش مقاومت کنم.من حتما میتونم فراموشش کنم......

خدایاااااااااااااااااااا ازت میخوام همیشه مواظبش باشیییییییییییییی و هیچوقت تنهاش نذااااااااااااااااااااار

نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت 4:44 توسط ستایش | |

کاش حداقل میتونستم فقط یه بار دیگه اون صدای دلنیشین و ارومش که بهم ارامش میده رو بشنوم....

نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت 1:13 توسط ستایش | |

دیگه تموووووووووووووووووووم شد دیگ نمیتونم ببینمت عشق من  تازه دارم یاده خاطره های قشنگی که با هم داشتیم میوفتم شهروووووووووووووووووووووووزم عاشقتم و معذرت که انقدر اذیتت کردم من

نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت 23:33 توسط ستایش | |

واااااااااااااااااااااااااای خیلی ناراحتم دیگه نمیتوووووونم با عشقم حرف بزنم دلم واسش تنگ شدهاما نمیتونم بهش بگم.... بازم غرور جلومو گرفته نمیتووووووووووووووونم با غرورم مقاومت کنم

نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت 22:36 توسط ستایش | |

امروز خیلی حالم بده اخه دیگه عشقمو نمیخوام واقعا از خودم بدم اومد که بخاطر غرور عشقمو ترک کردم . تف به این روزگار..... ولی عشقم شهروز بدون که همیشه جات تو قلبمه و هیچکسی نمیتونه جاتو تو قلبم بگیره

خییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییییییییی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت داااااااااااااااااااااارم عشق من

نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت 21:58 توسط ستایش | |

 

 

ميدوني چقدر دوست دارم؟ به تعداد تاراي موي سرت ضرب در تعداد نفسهايي که تا اخره عمرت ميکشي به علاوه تعداد ه هرچي ستاره تو اسمونه

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط ستایش | |

 

 

يك نصيحت : مواظب خودت باش....! يك خواهش : اصلا عوض نشو....! يك ارزو : فراموشم نكن....! يك دروغ : دوستت ندارم....! يك حقيقت : دلم برات تنگ شده....! ويك رويا : تورو داشتن

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:35 توسط ستایش | |

 

 

چقدر دوست داشتم يک نفر از من مي پرسيد چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟ چرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟ اما افسوس ... هيچ کس نبود هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره . اري با تو هستم .. با تويي که از کنارم گذشتي... و حتي يک بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است!!!

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:31 توسط ستایش | |

 

 

گفتی که :
چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه ، شبی می کشم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی
تنگ غروب
افسوس ، که مهتاب شدی
وقت سحر!!!!

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:26 توسط ستایش | |

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه... مي باره و مي باره و... اينقدر مي باره تا آبي شه... ‌آفتابي شه...!!! کاش... کاش مي شد مثل آسمون بود... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:23 توسط ستایش | |

 

 

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت را از سر نوشت/ کاش مي شد هرچه هست بر دفتر خوبي نوشت/ کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت ،با وفا،با مهربانيها نوشت/ کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش درجهان/داستان زندگاني را بي غلط حتي نوشت/ کاش دلها از اول مهمور حسرتها نبود/کين اي همه اي کاش ها را بر دفتر دلها نوشت

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:19 توسط ستایش | |

ديشب در جادهاي سکوت در ايستگاه عشق هرچه منتظر ماندم کسي براي لمس تنهاييم توقف نکر و من تنهاتر از هميشه به خانه برگشتم!

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:15 توسط ستایش | |

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی تو را کاشکی می دیدم شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد؟ افسوس

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:8 توسط ستایش | |

 

 

براي خريدن عشق هر کس هرچه داشت آورد،‌ ديوانه هيچ نداشت و گريست،‌ گمان کردند چون هيچ ندارد مي گريد،‌ اما هيچکس ندانست که قيمت عشق اشک است

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 8:0 توسط ستایش | |

 

 

غریبه

نمیدانم

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست

که تو دیگر مرا نمیشناسی!

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:43 توسط ستایش | |

                                              

 

                                                  عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟


یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!


عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت


پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟


پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!


از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:32 توسط ستایش | |

میدونی من کیستم ؟ من ماهی قرمزی هستم که قلب تو مانند تنگی است که من در آب آن هستم پس مراقب قلبت باش که نشکنه وگرنه من میمیرم .

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:27 توسط ستایش | |

اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن ,اگر کسی را دوست داری خردش نکن ,اگر دستی را گرفتی رهایش نکن ومراقب گره ی دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد با دلت نکنند .

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:24 توسط ستایش | |

نابینا به ماه گفت:دوستت دارم .ماه گفت: تو که مرا نمی بینی ؟ نابینا گفت: نمی بینمت ولی دوستت دارم .ماه گفت :چرا ؟ گفت :اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی ,حالا عاشق خودت هستم .

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:21 توسط ستایش | |

 

از گل پرسیدم محبت چیست ؟
گفت از من زیباتر ,
از آفتاب پرسیدم محبت چیست ؟
گفت از من سوزان تر ,
از شمع پرسیدم محبت چیست؟
گفت از من عاشق تر ,
از خود محبت پرسیدم ؟
گفت فقط یک نگاه است .

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:17 توسط ستایش | |

پیام موندن وزندگی کردن را برای همه بفرست زیرا زندگی با ارزش است ,برای کسانی که در
زندگی تومهم هستند,برای کسانی که در زمان نیاز بر لب های تو لبخند آورده اند ,برای کسانی که در زمان نومیدی به تو دلگرمی می دهند ,برای دوستانت ,برای کسانی که به دلگرم شدن از سوی تو نیاز دارند برای کسانی که به هم نشینی با تو نیاز دارند .

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:5 توسط ستایش | |

احساس خوبیه وقتی یه نفردلتنگت میشه ! احساس بهتریه وقتی یه نفرعاشقت میشه ! امابهترین احساس اینه که بدونی یه نفرهیچوقت فراموشت نمیکنه

 

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 7:0 توسط ستایش | |

 

ميدوزم
شادى رابه غم

زياد را به كم
درخت را به ريشه
گاهى به هميشه
ستاره را به آسمان
زمين را به كهكشان
كهنه را به نو
خودم را به تو

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 6:56 توسط ستایش | |

ماندنت رویا نبود ، گفته بودی با تو می مانم ، ولی رفتی و گفتی كه اینجا جا نبود ، سالیان سال تنها مانده ام ، شاید این رفتن سزای ما نبود ، من دعا كردم برای بازگشت ، دست های تو ولی بالا نبود

 

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 6:53 توسط ستایش | |

_ واست شب اس ام اس زدم که بگم دنیام تاریکه مثل شب ، تنهام مثل ماه ، کوچیکم مثل ستاره اما دوست دارم قد آسمونی که اندازه نداره . . .

_ گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند
و آن این است که گاهی احمق ها درست میگویند . . .

_ شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش . . .
من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی . . .

_ دل من ترانه دارد ، غم عاشقانه دارد / به هوای روی ماهت ، همه شب بهانه دارد . . .

_ روزهای دور از تو را نخواهم شمرد تا همیشه بگویم همین دیروز بود

_ قلب پر از سكوتم دلتنگه از جدایی ، بی تو ببین چه سرده تابستونو تنهایی

_ هر ضربان قلبم تیری برای عاشق شدنه ، نشان به ان نشان كه عشق در خون منه

_ گریه داروی درده ، دل عامل درده ، چشم شاهد درده ، و عشق خوده درده

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 6:36 توسط ستایش | |


Power By: LoxBlog.Com