Blog . Profile . Archive . Email  


رویای خیس

                                                  حرف کمی نبود قرار ومدار عشق

 


اما چه فایده –

 

 


که نفهمیم یار را!

 

 


ای روح های ناب !

 

 


دوباره به پا کنید

 

 


قدری برای اهل زمستان

 


بهار را !

 


 

نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:14 توسط ستایش | |

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .ولنتاین مبارک

 

 

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

 

 

شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی

 

 


میدونی ولنتاین یعنی چی ؟ یعنی اینکه یادمون باشه یه عاشق واقعی باید فقط به یه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم عاشقانه عاشقش باشه

 

 

دبیر فارسی بودم نامت را اولین غزل از صفحه کتابها می نهادم اگر دبیر جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش میکردم تا معادله محبت پدید آید اگر دبیر هندسه بودم ثابت می کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت

 

 

سلام ببخشید پول نداشتم برات خرس و قلب بخرم به مناسبت روز ولنتاین ، فقط همین یه اس ام اس رو توسنتم برات بفرستم تا بدونی که همیشه دوستت دارم . امیدوارم این روز ، روز ولنتاین برات مبارک و با برکت باشه

 

 

امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه . ولنتاین مبارک باشه عزیزم

 

 

ولنتاین مبارک ، همراه یک بغل گل رز ، یک سبد ستاره و یک دنیا آرزوی شادباش

 

 

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ” دوستت دارند، مثل ” ع” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه روز مثل ” ی ” یارت بشن.

 

 

کبریت وگاز و فندک گاو والاغ و اردک ولنتاینت مبارک

 

مهر یه چیزیه مهربونی یه چیز دیگه ، عشق یه چیزیه عاشق شدن یه چیز دیگه ، قلب و دل یه چیزیه اما توی قلب تو جا شدن یه چیز دیگه

 

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:28 توسط ستایش | |

شهروووووووووووووووووووووووووز بهم گفت همیشه به یادم هست  ولیییییییییییییی میدونم که درووووووووووووووووووووغ میگه چون عشقشو باور ندارم  بهزاد هم که همش زنگ میزنه و مجبور میشم زورکی باهاش حرف بزنم  ولی بیخیال  دیگه اصلا حوصله ی عشق و عاشقی رو ندارم

 

نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:59 توسط ستایش | |

وااااااااااااااااااااااااااااااااای یه خبر خوووووووووووووووووش با شهروز حرف زدم و الان هم داااااااااااااااااااااارررریم حرف میزنیم ولی خیلی رسمی

وای خیلی خوشحالم دارم اصلا بال در میارم

دلم میخواد برم بهش بگم واااااااااااااااقعا عاشقشم  ولییییییییییییییییییییییی بیخیال نمیگم

نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:14 توسط ستایش | |

کاش اون روزها برگرده تا دوباره با هم باشیم ولی یه همچین چیزی غیرممکنه و هیچوقت برنمیگرده ....

شهروز بدونه تو کارم شده گریه کردن

به خودت که نمیتونم بگم واقعا عاشقتم ولی اینجا که نیستی پس اینجا حرفه دلمو میزنم بهت >>-------> عاشقتم شهروزم<-------<<

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:26 توسط ستایش | |

خیییییییییییییییییییلی دلم واسش تنگ شده دلم میخواد مثل قبلا با هم صحبت کنیم و شوخی کنیم و سر به سر هم بذاریم واااااااااااااااااااااای که چه روزای خوبی منو شهروز داشتیم  لحظه به لحظه اش رو یادمه  مگه میشه ادم عشق اولشو یادش بره و اصلی ترین عشق همون عشق اول هستش  شهروز فکر میکنه من بهش خیانت کردم و با بهزاد دوست شدم ولی به جون خودش که قلبمه من از رو لجبازی ولش کردمو با بهزاد دوست شدم  همش بهم میگه خیانتکار  تقصیره خودش هست اصلا تقصیره منم هست ولی اون بیشتر چون وقتی با هم هستیم اصلا مهل نمیده وقتی جدا میشیم بدجور دلمون میگیره...

من که واقعا عاشقش شدم اما شهروز رو نمیدونم ولی فکر کنم اون به اندازه ی من عاشق نیست  غرورم نمیزاره که برم و بهش بگم واقعا عاشقتم و بهزاد فقط یه بازیچه هست و هر کاری کردم نتونستم و نمیتونم عاشق بهزاد بشم اخه این دل لامصب یه جای دیگه گیره

خیلییییییییییییییییییییی دوستتتتتتتتتتتتتتتت دارررررررررررررررررم شهروووووووووووووووووووز

 

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:8 توسط ستایش | |

اخه من چی کار کنم با این قلب بی شعورم اصلا حالیش نمیشه که الان باید با قلب بهزاد باشه نکه با قلب شهروز  اه از هر چی عشق و عاشقیه بدم میاد ولی چیکار کنم که بدجور گرفتارش شدم  هنوز هم با شهروز یکم در ارتباط هستم ولی خیلی خیلی خیلی کم  هر روز میرم رو پروفایل فیسبوکش و عکساشو نگاه میکنم اخه هر چی عکسو فیلم ازش داشتم رو پاک کردم انقدر دلم میخواد برم بهش بگم من واقعا عاشقتم و همه ی این کارا از روی لجبازی بوده....ولی شهروز فکر می کنه بهش خیانت کردم همش میگه خیانت کارم و اصلا عاشقش نبودم بدون شهروز من دیونه میشم....

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:43 توسط ستایش | |

چند روز که بهزاد زنگ میزنه ولی نمیتونم جواب بدم اخه اصلا حوصله ی هیچ چیز و هیچکس رو ندارم فکر کنم بهزاد خیلی ناراحت شدهالهی فداش بشم که اصلا فراموشم نمیکه و همیشه به یادمه و همش زنگ میزنه که با هم صحبت کنیم ولی از این ناراحتم که من لیاقت این مهربونیاشو ندارم اخه هنوز هم به شهروز فکر میکنم

هرکاری می کنم نمیتونم فراموشش کنم وقتی با بهزاد صحبت میکنم انگار با شهروز صحبت میکنم اخه صدای بهزاد خیلی شبیه صدای شهروز هست... 

نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت 20:32 توسط ستایش | |


Power By: LoxBlog.Com