Blog . Profile . Archive . Email  


رویای خیس

دیشب اصلا نخوابیدم  یعنی تا ساعت 6 صبح بیدار بودم و داشتم تو فیسبوک میچرخیدم از بس بیکاریم دیگه ... بدشم که ماشاالله خوابیدم تا بد از ظهر ساعت 2  تمام بدنم درد گرفته بود  وااااااااااااااای انقدر حال میده کل کل کردن مخصوصا وقتی که هیچ موقع کم نیاری کلا ادم شوخی هستم و تا جایی که بتونم تو کل کل کم نمیارم و نمیزارم طرف شاخ شه خلاصه الانم دیگه موقع افطار شده و باید برم چون به شدت گشنمه  ما رفتیییییییییییییییییییییییییییییییم سر سفره

نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:6 توسط ستایش | |

چند سال گذشته و من هنوز باورم نشده که دیگه ایران نیست..دیگه پیشه دوستای صمیمیم نیستم  

خدا میدونه که چقدر دلم واسه اون روزای دوران راهنمایی تنگ شده .. واسه اون شوخی های سر کلاس .. سر به سر معلم گذاشتن .. از همه مهم تر تقلب کردن   ماشاالله من و دوستام ( مروجی .. نادری فرد .. شید مودب .. محمدی ) سلطان تقلب بودیم تو مدرسه  هییییییییییییی یادش بخر چه دورانی بود  حالا اومدم این سر دنیا که اصلا از تقلب هیچکس استفاده نمیکنه   خوشم میاد که ما همیشه و در همه حال تقلب رو باید میکردیم تا نمره های درخشان (17 یا 18) میگرفتیم فقط اخرین امتحان ترم دوم دیگه گیر افتادم معلم انچنان دادی میزد که اون سرش ناپیدا بود  ولی من که تقلبمو کرده بودم  سری برگمو دادم و گفتم بگیرش من که اصلا تقلب نکردم بدشم رفتم انقدر حال داد  اما دیگه همون شد اخرین تقلبم .. دیگه امدیم اینور و شرو کردیم دوباره درس خوندن اما هیچکس تقلب نمیکه  همشون شتری بیش نیستن که میخوان طبق مقررات امتحان بدن  و اما میونه دوستای گل و بلبلم (شیما و ندا) که از ته دلم دوسشون دارم  انقدر باحالن مثل خودم البته باحالیه اونا جای خود دارد  یعنی اگه این دوتا بوزینه نباشه من هیچم

 

 

نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:51 توسط ستایش | |


Power By: LoxBlog.Com