Blog . Profile . Archive . Email  


رویای خیس

bel@kharE nafaHmidam keY maNam boZorg mishAm....!!!????

 

vaGhiti asheGh shOodaM goOftaN haNo bachEi va3e iN kaRa daHaneT bo0o shiR mide, vaGhti az deLtangi@m migaM : miGan haNo bacheyI in chiZa haliT nisT,vaGHti az zenDegi haRf miZanaM miGan to0 ke a3lan SakhtiYe zenDgiiroO nacheShidi pA hichi nagOo, vaghEan nafahMidaM key mitoOnam harfaMo0 beHeshon befAhmoNam ke mAnam aDamaM va hAr aDami deL daReo bE andazeYe khoDesh saKHtiyae 2o0onya ro diDe.

maN 16 saLame yaNi haNo bachAm....???y@ni naBayad ASHEGH shaM...??? vaGhti az ESHGH shekasT khorDam,kheyLi halaM baD boOdo haMe miGo0oftaN sho0ore nojaVanie zo0od faRamosh miSHe daR hali ke hichka3 darK nak@rd ke inAm ghalb daRe vA yeKam delDari beDan be jAye inke oNa haM aDamo sarko0ob koNan.............. vagheaN khAste shOodaM

 

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:24 توسط ستایش | |

هرگاه صدای جدیدی سلام می کند تپش قلب میگیرم!من دیگر کشش خدا حافظی ندارم مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم!!....

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:45 توسط ستایش | |

روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند پشتش را کند به دنیا

 

پاهایش را بغل کند و.... بلند بلند بگوید من دیگر بازی نمیکنم!


چکه چکه تزریق می شوی در من تا ندانم چه مرگم است

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:36 توسط ستایش | |

چه دردیست در میان جمع بودن

 

ولی در گوشه ای تنها نشستن....

به رسم دوستی دستی فشردن

ولی با هر سخن قلبی شکستن

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:33 توسط ستایش | |

اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی

 

و دیدی همه چیز خیلی خوبه، نه غمی هست نه دردی

بدون که دیشب تو خواب مردی! روحت شاد یادت گرامی !

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:29 توسط ستایش | |

هیچ گاه به پایان فکر نکن
زیرا لذت داشتن را تلخ می کند
بگذار پایان تورا مانند آغاز غافلگیر کند

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:25 توسط ستایش | |

فکر میکردم تو همدردی!


ولی نه!


تو هم دردی

نوشته شده در شنبه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:57 توسط ستایش | |

نگران اشک‌هایم نباش !


از لبخندم بترس

 


که معنایش اشک‌های فردای توست…………!

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:55 توسط ستایش | |

اگر روزی بین رفتن و ماندن شک کردی

حتما برو، بی معطلی

چون نمی بایست کار به شک می کشید که بیاندیشی یا نیاندیشی . . .

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط ستایش | |

تو را دوست دارم بدون این که علتش را بدانم

محبتی که علت داشته باشد یا احترام است، یا ریا . . .

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:32 توسط ستایش | |

آرزوهایم در کوله باری ریخته و با خود حمل می کنم

 

نمی دانم تا کجا باید رفت

اما

من میروم

زیرا امید را از دست نخواهم داد

 

شاید روزی دست یاریگرش کوله بارم

را سرشار از از آرزوهای

 

دست نیافته ام کند

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:30 توسط ستایش | |

اگه يه روز نشه که ديگه با تو باشم
برات می نويسم خدا نخواست ما با هم باشيم
ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:28 توسط ستایش | |

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:25 توسط ستایش | |

شب را دوست دارام بخاطر سكوتش سكوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهايي تنهايي را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:22 توسط ستایش | |

امشب گريه ميكنم .گريه ميكنم برا تو براي خودم براي تموم اونايي كه خواستن گريه كنن نتونستن. برا ي تمام اون چيزي كه خواستي ونبودم خواستم وبودي. امشب گريه ميكنم به وسعت دريا به وسعت بيشه به وسعت دل عاشق.براي تو...براي تو....و به پاس احترام تمام تحقيرهايي كه از ديگران شنيدم وهنوز شكست نخوردم

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:18 توسط ستایش | |

براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:12 توسط ستایش | |

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:57 توسط ستایش | |

من همیشه بهترینا واسم بوده و هست ... اگه مال من نشدی حتما بهترین نبودی

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:56 توسط ستایش | |

حالم را پرسيدند گفتم رو به راهم نمي دانند رو به راهي هستم كه تو رفته اي

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:54 توسط ستایش | |

این اشتباه من بود که کار های تو رو با یه (ش) اضافه می خوندم تو به قلبم (عق) زدی و من اونو(عشق) می دیدم تو برای دلم (ور) زدی و من اونو(شور) زدن دلت می دیدم تو اراجیفت رو (عر) می زدی و من همه اونها رو (شعر) می دیدم. تو ارزش یه (اه) رو هم نداشتی اما من تورو (شاه) می دیدم

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:46 توسط ستایش | |

 

نگو بار گران بوديمو رفتيم ، نگو نا مهربون بوديم رفتيم ، آخه اينها دليل محكمي نيست ، بگو با ديگران بوديم و رفتيم !!!

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:38 توسط ستایش | |


Power By: LoxBlog.Com